نوشتهی:دکتر طه جابر العلوانی
ترجمه: پایگاه اطلاع رسانی اصلاح
الحمدلله رب العالمین، والصلاة و السلام علی سیدنا محمد خاتم النبیین، و علی آله و أصحابه و من دعا بدعوته، و اهتدی بهدیه إلی یوم الدین.
خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ»[1] یعنی: بیگمان در این [قرآن] پندی است برای هر کس که دلی دارد، یا گوش بسپارد و خود به گواهی خیزد.
«... أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[2] یعنی: آگاه باش که با یاد خدا دلها آرام میگیرد
«… فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»[3] یعنی: ...آری این دیدگان نیتند که نابینایند، بلکه آن دلهایی که در سینههاست کورند. و گروهی را به عدم فقاهت و دوری از دایرهی علم و دانایی توصیف میکند:
«... وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ»[4] یعنی: ...و بر دلهایشان پوششهایی قرار دادهایم که آن [قرآن] را در نیابند.
«... وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یفْقَهُونَ»[5] یعنی: ...و بر دلهایشان مُهر نهاده شده است، از این رو آنان نمیفهمند.
و در جایی دیگر اشاره میکند که «قلوب» جایگاه استقرارِ اطمینان و آرامش است:
«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ...»[6] یعنی: اوست که آرامش را بر دلهای مؤمنان فرو فرستاده است.
«... وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ...»[7] یعنی: …و تا دلهایتان بدان [= وعدهی خدا] آرامش یابد...
همچنانکه «قلب»، مکان رعب، وحشت، و اضطراب نیز میباشد:
«... وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمْ الرُّعْبَ...»[8] یعنی: …و رعب و وحشت را در دلهایشان انداخت...
قطع نظر از آنچه که در رابطه با معنی قلب و حقیقت آن گفته شد، مراد از واژهی قلب چیزی است که خداوند متعال در وجود انسان به ودیعه نهاده است، تا با بهرهگیری از آن، حقیقت اشیاء را دریابد و دانش و بینش را حاصل کند. همچنین قلب، جایگاهی است برای استقرار ایمان، کفر، صلاح، فساد، علم، اراده و تفکر اندیشه. قلب نقش فرمانده را دارد و بقیهی اعضا فرمانبردار و مطیع آنند، و به اجرای دستوراتش میپردازند، به همین جهت از آنچه که نهی به عمل میآورد دوری میجویند. گوش، چشم، دست، پا، زبان و سایر اعضا در برابر آن رام و مسخّرند، و بر اطاعت از آن سرشته شدهاند و یارای سرپیچی از آن را ندارند.
قلب تمام اوامر و نقشههای خود را با کمک سه عضو از بدن عملی میکند:
1- انگیزهها و محرّکات که از آن به اراده نام برده میشود.
2- عضلات، توانایی و نیروهایی مُدرکه که به وسیلهی آنها حقیقت و ماهیت اشیا را میتوان درک کرد. و با این ویژگی قلب آدمی از قلب حیوانات تمایز پیدا میکند. هر حیوانی دارای اراده، قدرت، شهوت، خشم، حواس ظاهری و باطنی است و ظاهر چیزهایی را که برایش اهمیت دارد، درک میکند. بنابراین هرگاه تشنه شد، میداند که آب عطش او را بر طرف میکند و هرگاه گرسنه شد و بوی غذا به مشامش رسید به دنبالش میرود. و هرگاه گوسفندی، گرگی را مشاهده کند مضطرب شده و پا به فرار میگذارد، چرا که میداند دشمنش میباشد.
انسانی که قلبش به لذایذ و تمتّعات جسم مشغول شده است، آن را از محبّت و گرایشهای نفسانی، زنان، فرزندان، زر و سیم انباشته شده و فراوان، اسبان نشانهدار، ماشینهای مدل بالا، چارپایان، و کشت و زرع مالامال میگرداند، و تمامی فضای دلش را به حبب و عشق این مسایل اختصاص میدهد. قدر و منزلت چنین انسانی به جایگاه حیوانات تنزّل پیدا میکند، بگونهای که فقط در صورت و ظاهر با آنان تفاوت دارد. چرا که او یا مانند شتر کینهتوز میباشد، یا مانند پلنگ مستکبر و خودخواه است، یا مانند روباه حقهباز است و یا تمامی این صفات را دارا میباشد و تبدیل به شیطانی بدجنس و گمراه میگردد.
امروزه بسیاری از مردمان در لجنزار دو شهوت شکم و شرمگاه فرو رفتهاند، و چنانچه بخشی از قلبشان سالم باقی مانده باشد آن رابا عداوت و رقابت با دیگران ضایع میگرداند. و بدترین انحرافی که انسان امروزی بدان مبتلا شده این است که تصور میکند خوشبختی حقیقی در چیزی است که مردم آن را عشق مینامند. امروزه بیشتر رسانهها به این سمت و سو دعوت میکنند و درصدد آنند که قلب را از آن سیراب سازند. سریالهای تلوزیونی، رمانها، داستانها و ترانهها، و بیشتر مطالبی که به چاپ میرسد و انتشار مییابد به این موضوع میپردازند، در حالیکه هیچ نیازی به تبلیغ و فراخوانی در این زمینه نمیباشد، زیرا انسان بطور غریزی به این موضوع علاقهمند است. آنچه در این رابطه ضروری به نظر میرسد تحدید، و تعین چارچوبی برای این غریزه میباشد. زیرا حواس ظاهری اعم از گوش، چشم و نیروهای غریزی، و همچنین خیال و سایر گرایشها در راه تحقق این نوع از عشق در تلاش و تکاپویند و شیطان نیز همواره آنها را یاری و تأیید مینماید. بنابراین نیازی به پخش این همه فیلم، سریال، ترانه ونوشتن داستان و رمان نیست که انسان امروزی را به دامان انحطاط کشاندهاند. ولی آدمی با صدان ترفند این غرایز را برانگیخته و درصدد تقویت آنها بر میآید تا از لذایذ بیشتری بهرمند شود. بدین صورت هیچ منفذی در دل او باقی نمیماند که یاد خدا، محبّت و خشوع وی در آن جای گیرد.
همانا شهوات، آمیخته به گوشت و خون آدمیاند و از هر سو قلب را احاطه کردهاند. پیامبر خدا(ص) میفرماید إنَّ الشَّیطانَ یجْرِی مِنْ ابْنِ آدَمَ جَرْی الدَّمِ یعنی: همانا شیطان همچون خون در جسد آدمی جریان دارد. پس ما نیازی نداریم برای تشجیع آن اموالی را خرج کنیم و عمری را در راه تقویت آن صرف نماییم. بلکه نیازمند آنیم تا آن را پاکسازی کنیم و دروازههایش را به روی خیر بگشاییم، و انگیزههای مبارک را در آن زنده گردانیم، و مجاری شیطان را در آن ببندیم، زیرا شیطان عهد کرده است که آدمی را گمراه و سرگردان سازد:
قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیتَنِی لأزَینَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمْ الْمُخْلَصِینَ[9] یعنی: [شیطان] گفت: پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، همانا من [نیز گناهانشان را] در زمین برایشان میآرایم و همگی را گمراه خواهم کرد. مگر بندگان خالص تو از میان آنان، [که توان گمراه ساختنشان را ندارم].
قَالَ فَبِمَا أَغْوَیتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ * ثُمَّ لآتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ[10] یعنی: [شیطان] گفت: به سبب آنکه مرا به بیراهه انداختی، من [هم] به منظور [گمراه کردن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست. آنگاه از پیش رو از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها میتازم و اکثرشان را شکرگزار نخواهی یافت.
خیالات و آرزوهای که به دل انسان خطور میکنند، عوامل تحریک کنندهی آدمی بهشمار میآیند. خیال، میل و رغبت انسانی را را تحریک میکند، و میل و رغبت تبدیل به عزم اراده شده، و آن نیز تبدیل به نیت میگردد و نیت هم اعضا و جوارح را به عمل و رفتار وا میدارد. خیال نیز بر دو نوع است؛ خیال بد که همان وسوسههای شیطانی است و آدمی را از گرایش به نیکی و انجام کارهای نیک باز میدارد و خیال نیک که که آدمی را به انجام اعمال شایسته تشویق می نماید. پس هرگاه انسانی به موعظه و اندرزها و سخنان نیک گوش فرا دهد خیال نیک در وی ایجاد شده و به انجام اعمال نیک میپردازد. و هرگاه به سخنان شهوتانگیز گوش فرا دهد و یا نظارهگر صحنههای مهیج و تحریک کننده باشد، گام در وادی شهوت نهاده و اسیر وسوسههای پلشت شیطانی خواهد شد:
الشَّیطَانُ یعِدُکُمْ الْفَقْرَ وَ یأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً...[11] یعنی: شیطان شما را از تهدیدش میترساند، و به [کارهای] ناشایست فرا میخواند، و خدا شما را به آمرزش و بخشایش مژده میدهد...
قلب نیز طبق فطرتی که بر آن سرشته شده است، که به خواهشهای خوب و بد نفس بطور مساوی پاسخ میدهد، و زمانی یکی از این دو دسته از خواهشها را ترجیح میدهد که مرجّحی داشته باشد. پس هر کس که دچار خزلان و رسوایی شده و از هوی و هوس پیروی نماید، به وادی شهوات در افتاده و از یاد خدا روی میگرداند:
اسْتَحْوَذَ عَلَیهِمْ الشَّیطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ...[12] یعنی: شیطان بر آنان چیره شد و یادِ خدا را از یادشان برد...
وَمَنْ یعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ[13] یعنی: هر که از یاد خدای رحمان دل برگرداند، بر او شیطانی میگماریم که دمساز او باشد.
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً * قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیوْمَ تُنسَى * وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى[14] یعنی: و هر که از یادم دل برگرداند، همانا زندگانی تنگی دارد؛ و روز رستاخیز او را نابینا برمیانگیزیم. میگوید: پروردگارا! چرا نابینایم برانگیختی با آنکه بینا بودهام؟! [خدا] میفرماید: از آن رو که آیات ما برایت آمد، و تو آنها را فراموش کردی، و امروز اینگونه به فراموشی سپرده میشوی. و بدینسان هر کس را که زیادی روی کند و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد کیفر میدهیم، و همواره عذاب آخرت شدیدتر و پابرجاتر است.
و هر کس که توفیق یاریش گردد و خیر و برکت بدو الهام شود، قلبش با نور خدا نورانی گشته و دلش با یاد خدا آرامش یافته، و طاعت و عبادت وی را انجام داده و از مناجات با پروردگارش لذّت میبرد، و از طیبّات و چیزهای پاکیزهای که برایش حلال نموده است بهرهمند میگردد، بدون اینکه از یاد او غافل شود و واجباتش را به فراموشی بسپارد. پیامبر خدا(ص) میفرماید: همانا شیطان بر سر راه بنی آدم به کمین نشسته و میگوید: آیا اسلام آورده و دین خود و نیاکانت را ترک میکنی؟!، اما بنیآدم از او سرپیچی کرده و اسلام میآورد. سپس بر سر راه هجرت به کمین او مینشیند و میگوید: آیا سرزمین و دیار خود را ترک میکنی؟! ولی بنیآدم از او سرپیچی نموده و هجرت میکند. سپس بر سر راه جهاد به کمین او نشسته و میگوید: آیا جهاد میکنی، و مال و جانت را تلف نموده و سرانجام خود را به کشتن میدهی تا زنت را به نکاح خود در آورندو مالت را در میانشان تقسیم کنند؟! اما بنیآدم از شیطان سرپیچی نموده و به جهاد میرود.
سپس پیامبر (ص) فرمود: پس هر کس چنین کند و بمیرد، حقّ است بر خدا که او را به بهشت در آورد.[15]
و پیامبر (ص) میفرماید: قلبها چهار گونهاند؛ قلب برهنه که چراغی در آن فروزان است. قلب پوشیده که حجابی آن را در برگرفته است. قلب وارونه، وقلب روکشدار. چراغِ قلب مؤمن نوری است که از آن برخوردار میباشد، و اما قلب پوشیده، همان قلب کافر است. و اما قلب وارونه قلب منافق است که شناخت حاصل نموده سپس خود را به نادانی میزند. و اما قلب روکشدار، قلبی است که در آن ایمان و نفاق است، و مَثَل ایمانی که در چنین قلبی میباشد همانند چشمهای است که با پاکی از آن سرچشمه میگیرد، و مَثَل نفاقی که در آن است همچون زخمی است که چرک و خونابه از آن بیرون میآید. پس هر کدام از این دو بر دیگری غالب آید، پیروز میشود.[16]
از خداوند متعال مسئلت مینماییم که دلهایمان را با نور ایمان منوّر سازد و سینههایمان را برای اطاعت و فرمانبرداری از او گشاده گرداند، و محبت خود و محبت کسانی که او را دوست دارند، به ما ارزانی دارد، که او شنوا و اجابت کننده است.
منابع و مآخذ
----------------------
[1]- قرآن کریم، سورهی ق، آیهی 37.
[2]- قرآن کریم، سورهی رعد، آیهی 28.
[3]- قرآن کریم، سورهی حج، آیهی 46.
[4]- قرآن کریم، سورهی اسراء، آیهی 46.
[5]- قرآن کریم، سورهی توبه، آیهی 87.
[6]- قرآن کریم، سورهی فتح، آیهی 4.
[7]- قرآن کریم، سورهی انفال، آیهی 10.
[8]- قرآن کریم، سورهی احزاب، آیهی 26.
[9]- قرآن کریم، سورهی حجر، آیهی 39 تا 40.
[10]- قرآن کریم، سورهی اعراف، آیهی 16 تا 17.
[11]- قرآن کریم، سورهی بقره، آیهی 268.
[12]- قرآن کریم، سورهی مجادله، آیهی 19.
[13]- قرآن کریم، سورهی زخرف، آیهی 36.
[14]- قرآن کریم، سورهی طه، آیهی 124 تا 127.
[15]-نسایی این حدیث رابا اسناد صحیح روایت کرده است (احیاء علوم دین ج3 ص 29).
[16]- طبرانی آن را در مسند صغیر نقل کرده است.
نظرات
i am happy to read this please write more about hawa wo hawas i will be happy